اين اصول عبارت است از:
1. اصل چندرسانه اي[1] : دانش آموزان زماني خوب ياد مي گيرندکه ازکلمات وتصا ويردرکنارهم استفاده شود نه اينکه تنهاازکلمات استفاده شود.
منطق نظري :
زمانيکه کلمات وتصاوير در کنار هم ارائه مي شوند، دانش آموزان فرصت ساختن مدل هاي ذهني تصويري وکلامي ونيز ايجاد ارتباط ميان آنها را بدست مي آورند.زمانيکه تنها کلمات ارائه مي شوند، دانش آموزان فرصت ايجاد يک مدل ذهني کلامي را دارند؛ اما اين احتمال کمتر است که بتوانند يک مدل ذهني تصويري را ايجاد کند وارتباطاتي را ميان مدل هاي ذهني تصويري وکلامي بوجود آورد.
2. اصل مجاورت مکاني[2] : دانش آموزان زماني خوب ياد مي گيرندکه در صفحه يا صفحه نمايشگر، تصاوير وکلماتي که مربوط به هم هستند نزديک به هم يا در کنار هم به نمايش در آيند تا اينکه دور از هم به نمايش در آيند.
منطق نظري :
وقتي بر روي صفحه يا صفحه نمايشگر،کلمات وتصاوير مربوط به هم[3] نزديک يکديگر يا در کنار هم قرار دارند يادگيرندگان مجبور نيستند منابع شناختي خود را براي جستجوي ديداري[4] صفحه يا صفحه نمايشگرصرف کنند به احتمال زياد يادگيرندگان قادر به نگهداري هردوي آنها در حافظه فعال خود در آن واحد هستند.وقتي کلمات وتصاوير مربوط به هم دور از يکديگر بر روي صفحه يا صفحه نمايشگر قرار دارند،يادگيرندگان مجبورند منابع شناختي خود را براي جستجوي ديداري صفحه يا صفحه نمايشگر، براي [پيدا کردن] کلمات وتصاوير مربوط به هم، صرف کنند.بنابراين احتمال کمي وجود دارد که يادگيرندگان قادر باشند هر دوي آنها را در حافظه فعال خود در آن واحد؛حفظ ونگهداري کنند.
3. اصل مجاورت زماني[5] : زمانيکه کلمات وتصاوير مربوط به هم، به جاي اينکه بصورت پياپي وپشت سرهم ارائه شود؛بصورت همزمان ارائه مي شود دانش آموزان بهتر ياد مي گيرند.
منطق نظري :
زمانيکه بخش انيميشن وبيان شفاهي( يا گفتار گوينده) مربوط به آن در يک زمان ارائه مي شوند، اين احتمال زياد هست که يادگيرنده بتواند بازنمايي هاي ذهني هر دو را در حافظه فعال خود در يک زمان نگهداري کند وبنابراين احتمال بيشتري وجود دارد که يادگيرنده قادر باشد ارتباطات يا پيوندهاي ذهني ميان بازنمايي هاي ديداري وکلامي برقرار کند. زمانيکه بين بخش انيميشني وبيان شفاهي مربوط به آن از لحاظ زماني فاصله وجود دارد احتمال کمي وجود دارد که يادگيرنده قادر باشد بازنمايي هاي ذهني هر دو را در حافظه فعال خود در يک زمان نگهداري کند و بنابراين احتمال کمتري هست که او قادر باشد پيوندها يا ارتباطات ذهني بين بازنمايي هاي ديداري وکلامي برقرار سازد.[حتي] اگر زمان ميان شنيدن يک جمله وديدن بخش انيميشني مربوط به آن کوتاه باشد در اين صورت نيز باز اين امکان هست که يادگيرنده بتواند پيوند ها يا ارتباطاتي را بين تصاوير وکلمات برقرار سازد.از طرف ديگر اگر يادگيرنده يک متن طولاني را گوش کند و انيميشن کاملي را در زمان هاي جداگانه تماشا کند در اين صورت احتمال کمي وجود دارد که يادگيرنده بتواند پيوند هايي را بين تصاوير وکلمات برقرار سازد.
4. اصل پيوستگي يا انسجام[6] : دانش آموزان زماني خوب ياد مي گيرند که از گنجانده شدن مواد درسي نامربوط و نا مرتبط جلوگيري شود.اصل انسجام يا پيوستگي مي تواند درسه تعبير يا برگردان تکميلي بخش بندي شود: (1) زمانيکه ارائه چند رسانه اي گيرا وجالب توجه است اما تصاوير وکلمات نامرتبط اضافه شده اند به يادگيري دانش آموز لطمه وارد مي شود،(2) زمانيکه ارائه چند رسانه اي گيرا وجالب توجه است اما اصوات و موسيقي نامرتبط اضافه شده است به يادگيري دانش آموز لطمه وارد مي شود،(3) زمانيکه کلمات [وتصاوير] غير ضروري از ارائه چند رسانه اي حذف شوند يادگيري دانش آموز بهبود پيدا مي کند.
منطق نظري :
مواد درسي نامربوط يا بي ربط، منابع شناختي را در حافظه فعال به چالش مي کشند ومي توانند توجه و آگاهي را از مواد درسي مهم منحرف کنند، مي توانند فرآيند سازماندهي مواد درسي را مختل سازد و همچنين مي توانند باعث شوند که يادگيرنده مواد درسي را به شکل نامناسبي سازماندهي کند.
5. اصل کانال هاي حسي[7] : دانش آموزان از انيميشن وبيان شفاهي بهتر از انيميشن ومتن روي صفحه[مانيتور] ياد مي گيرند؛ به عبارت ديگر دانش آموزان زماني خوب ياد مي گيرند که کلمات موجود در پيام هاي چند رسانه اي به جاي متن چاپي به صورت گفتاري ارائه شود.
منطق نظري :
زمانيکه تصاوير وکلمات هر دوبصورت ديداري ارائه مي شود(همانند انيميشن ومتن[چاپي]) ظرفيت کانال تصويري/ديداري پر مي شود؛در حالي که کانال کلامي/شنيداري بدون استفاده مي ماند.زمانيکه کلمات بصورت شنيداري ارائه مي شود آنها مي توانند در کانال کلامي/شنيداري پردازش شوند،بدين ترتيب کانال تصويري/ ديداري، فقط براي پردازش تصاوير اختصاص پيدا مي کند.
6. اصل افزونگي يا مازاد[8] : دانش آموزان ازطريق انيميشن وبيان شفاهي بهتراز انيميشن،بيان شفاهي و متن[چاپي] ياد مي گيرند.
منطق نظري :
وقتي تصاوير وکلمات هر دو بصورت ديداري ارائه مي شود(همانند انيميشن ومتن چاپ شده ) ، در اين صورت امکان دارد ظرفيت کانال ديداري پر شود.
7. اصل تفاوتهاي فردي[9] : تاثيرات طراحي[ آموزش چندرسانه اي] بريادگيرندگان داراي دانش کمتر نسبت به يادگيرندگان داراي دانش بيشتر وهمچنين بر يادگيرندگان داراي [درک] فضايي بالا نسبت به يادگيرندگان داراي[ درک] فضايي پايين تاثيرگذارتروموثرتراست.
منطق نظري :
يادگيرندگان داراي دانش بيشتر[10] قادرند تا از دانش قبلي خودشان براي جبران فقدان راهنمايي در ارائه [چندرسانه اي] بهره ببرند- نظير شکل دادن مناسب ذهني به تصاوير از طريق کلمات- در صورتي که يادگيرندگان داراي دانش کمتر[11] به ميزان کمتري احتمال دارد که قادر باشند به هنگامي که ارائه چندرسانه اي فاقد راهنمايي است،خود را در يک فرآيند پردازش شناختي درگير سازند.يادگيرندگان داراي [درک] فضايي بالا[12] براي يکپارچه کردن بازنمايي هاي ديداري وشنيداري از ارائه هاي چند رسانه اي تأثيرگذار،ظرفيت شناختي را در اختيار دارند؛ در مقابل،يادگيرندگان داراي [درک] فضايي پايين[13] بايد ظرفيت شناختي خيلي زيادي را براي نگهداري تصاوير ارائه شده در حافظه خود اختصاص دهند در حالي که اين احتمال کم است که آنها براي يکپارچه سازي بازنمايي هاي ديداري وشنيداري ظرفيت کافي را در اختيار داشته باشند.
[1] - Multimedia Principle
[2] - Spatial Contiguity Principle
[3]- Corresponding Words and Pictures
[4] - Visually Search
[5] - Temporal Contiguity Principle
[6]- Coherence Principle
[7] - Modality Principle
[8] - Redundancy Principle
[9] - Indivitual Differences Principle
[10] - High-Knowledge Learners
[11] - Low-Knowledge Learners
[12] - High-Spatial Learners
[13] - Low-Spatial Learners
1. اصل چندرسانه اي[1] : دانش آموزان زماني خوب ياد مي گيرندکه ازکلمات وتصا ويردرکنارهم استفاده شود نه اينکه تنهاازکلمات استفاده شود.
منطق نظري :
زمانيکه کلمات وتصاوير در کنار هم ارائه مي شوند، دانش آموزان فرصت ساختن مدل هاي ذهني تصويري وکلامي ونيز ايجاد ارتباط ميان آنها را بدست مي آورند.زمانيکه تنها کلمات ارائه مي شوند، دانش آموزان فرصت ايجاد يک مدل ذهني کلامي را دارند؛ اما اين احتمال کمتر است که بتوانند يک مدل ذهني تصويري را ايجاد کند وارتباطاتي را ميان مدل هاي ذهني تصويري وکلامي بوجود آورد.
2. اصل مجاورت مکاني[2] : دانش آموزان زماني خوب ياد مي گيرندکه در صفحه يا صفحه نمايشگر، تصاوير وکلماتي که مربوط به هم هستند نزديک به هم يا در کنار هم به نمايش در آيند تا اينکه دور از هم به نمايش در آيند.
منطق نظري :
وقتي بر روي صفحه يا صفحه نمايشگر،کلمات وتصاوير مربوط به هم[3] نزديک يکديگر يا در کنار هم قرار دارند يادگيرندگان مجبور نيستند منابع شناختي خود را براي جستجوي ديداري[4] صفحه يا صفحه نمايشگرصرف کنند به احتمال زياد يادگيرندگان قادر به نگهداري هردوي آنها در حافظه فعال خود در آن واحد هستند.وقتي کلمات وتصاوير مربوط به هم دور از يکديگر بر روي صفحه يا صفحه نمايشگر قرار دارند،يادگيرندگان مجبورند منابع شناختي خود را براي جستجوي ديداري صفحه يا صفحه نمايشگر، براي [پيدا کردن] کلمات وتصاوير مربوط به هم، صرف کنند.بنابراين احتمال کمي وجود دارد که يادگيرندگان قادر باشند هر دوي آنها را در حافظه فعال خود در آن واحد؛حفظ ونگهداري کنند.
3. اصل مجاورت زماني[5] : زمانيکه کلمات وتصاوير مربوط به هم، به جاي اينکه بصورت پياپي وپشت سرهم ارائه شود؛بصورت همزمان ارائه مي شود دانش آموزان بهتر ياد مي گيرند.
منطق نظري :
زمانيکه بخش انيميشن وبيان شفاهي( يا گفتار گوينده) مربوط به آن در يک زمان ارائه مي شوند، اين احتمال زياد هست که يادگيرنده بتواند بازنمايي هاي ذهني هر دو را در حافظه فعال خود در يک زمان نگهداري کند وبنابراين احتمال بيشتري وجود دارد که يادگيرنده قادر باشد ارتباطات يا پيوندهاي ذهني ميان بازنمايي هاي ديداري وکلامي برقرار کند. زمانيکه بين بخش انيميشني وبيان شفاهي مربوط به آن از لحاظ زماني فاصله وجود دارد احتمال کمي وجود دارد که يادگيرنده قادر باشد بازنمايي هاي ذهني هر دو را در حافظه فعال خود در يک زمان نگهداري کند و بنابراين احتمال کمتري هست که او قادر باشد پيوندها يا ارتباطات ذهني بين بازنمايي هاي ديداري وکلامي برقرار سازد.[حتي] اگر زمان ميان شنيدن يک جمله وديدن بخش انيميشني مربوط به آن کوتاه باشد در اين صورت نيز باز اين امکان هست که يادگيرنده بتواند پيوند ها يا ارتباطاتي را بين تصاوير وکلمات برقرار سازد.از طرف ديگر اگر يادگيرنده يک متن طولاني را گوش کند و انيميشن کاملي را در زمان هاي جداگانه تماشا کند در اين صورت احتمال کمي وجود دارد که يادگيرنده بتواند پيوند هايي را بين تصاوير وکلمات برقرار سازد.
4. اصل پيوستگي يا انسجام[6] : دانش آموزان زماني خوب ياد مي گيرند که از گنجانده شدن مواد درسي نامربوط و نا مرتبط جلوگيري شود.اصل انسجام يا پيوستگي مي تواند درسه تعبير يا برگردان تکميلي بخش بندي شود: (1) زمانيکه ارائه چند رسانه اي گيرا وجالب توجه است اما تصاوير وکلمات نامرتبط اضافه شده اند به يادگيري دانش آموز لطمه وارد مي شود،(2) زمانيکه ارائه چند رسانه اي گيرا وجالب توجه است اما اصوات و موسيقي نامرتبط اضافه شده است به يادگيري دانش آموز لطمه وارد مي شود،(3) زمانيکه کلمات [وتصاوير] غير ضروري از ارائه چند رسانه اي حذف شوند يادگيري دانش آموز بهبود پيدا مي کند.
منطق نظري :
مواد درسي نامربوط يا بي ربط، منابع شناختي را در حافظه فعال به چالش مي کشند ومي توانند توجه و آگاهي را از مواد درسي مهم منحرف کنند، مي توانند فرآيند سازماندهي مواد درسي را مختل سازد و همچنين مي توانند باعث شوند که يادگيرنده مواد درسي را به شکل نامناسبي سازماندهي کند.
5. اصل کانال هاي حسي[7] : دانش آموزان از انيميشن وبيان شفاهي بهتر از انيميشن ومتن روي صفحه[مانيتور] ياد مي گيرند؛ به عبارت ديگر دانش آموزان زماني خوب ياد مي گيرند که کلمات موجود در پيام هاي چند رسانه اي به جاي متن چاپي به صورت گفتاري ارائه شود.
منطق نظري :
زمانيکه تصاوير وکلمات هر دوبصورت ديداري ارائه مي شود(همانند انيميشن ومتن[چاپي]) ظرفيت کانال تصويري/ديداري پر مي شود؛در حالي که کانال کلامي/شنيداري بدون استفاده مي ماند.زمانيکه کلمات بصورت شنيداري ارائه مي شود آنها مي توانند در کانال کلامي/شنيداري پردازش شوند،بدين ترتيب کانال تصويري/ ديداري، فقط براي پردازش تصاوير اختصاص پيدا مي کند.
6. اصل افزونگي يا مازاد[8] : دانش آموزان ازطريق انيميشن وبيان شفاهي بهتراز انيميشن،بيان شفاهي و متن[چاپي] ياد مي گيرند.
منطق نظري :
وقتي تصاوير وکلمات هر دو بصورت ديداري ارائه مي شود(همانند انيميشن ومتن چاپ شده ) ، در اين صورت امکان دارد ظرفيت کانال ديداري پر شود.
7. اصل تفاوتهاي فردي[9] : تاثيرات طراحي[ آموزش چندرسانه اي] بريادگيرندگان داراي دانش کمتر نسبت به يادگيرندگان داراي دانش بيشتر وهمچنين بر يادگيرندگان داراي [درک] فضايي بالا نسبت به يادگيرندگان داراي[ درک] فضايي پايين تاثيرگذارتروموثرتراست.
منطق نظري :
يادگيرندگان داراي دانش بيشتر[10] قادرند تا از دانش قبلي خودشان براي جبران فقدان راهنمايي در ارائه [چندرسانه اي] بهره ببرند- نظير شکل دادن مناسب ذهني به تصاوير از طريق کلمات- در صورتي که يادگيرندگان داراي دانش کمتر[11] به ميزان کمتري احتمال دارد که قادر باشند به هنگامي که ارائه چندرسانه اي فاقد راهنمايي است،خود را در يک فرآيند پردازش شناختي درگير سازند.يادگيرندگان داراي [درک] فضايي بالا[12] براي يکپارچه کردن بازنمايي هاي ديداري وشنيداري از ارائه هاي چند رسانه اي تأثيرگذار،ظرفيت شناختي را در اختيار دارند؛ در مقابل،يادگيرندگان داراي [درک] فضايي پايين[13] بايد ظرفيت شناختي خيلي زيادي را براي نگهداري تصاوير ارائه شده در حافظه خود اختصاص دهند در حالي که اين احتمال کم است که آنها براي يکپارچه سازي بازنمايي هاي ديداري وشنيداري ظرفيت کافي را در اختيار داشته باشند.
[1] - Multimedia Principle
[2] - Spatial Contiguity Principle
[3]- Corresponding Words and Pictures
[4] - Visually Search
[5] - Temporal Contiguity Principle
[6]- Coherence Principle
[7] - Modality Principle
[8] - Redundancy Principle
[9] - Indivitual Differences Principle
[10] - High-Knowledge Learners
[11] - Low-Knowledge Learners
[12] - High-Spatial Learners
[13] - Low-Spatial Learners
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر