سه‌شنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۸۹

غروب جاده کافیست برای دل گرفتگی همیشگی من...

یکی از بازدید کنندگان وبلاگ، آقای عبدالهی از دانشجویان کارشناسی ارشد تکنولوژی آموزشی دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمانشاه، به مناسبت سال جدید، متن بسیار زیبای زیر را که حاصل ذوق خود ایشان است برایم فرستاده است که برایتان در زیر آورده ام. در همین جا، از ایشان نهایت تشکر را دارم.

نگاه منتظر من است که قدر می داند قدر ثانیه هارا... هیاهوی گذرشان را تنها من می شنوم.... و بوی غربت این جاده را تنها من حس می کنم...! گوش کن... صدای قدم های مسافر را گوش کن.... صدای رفتن است و تنها این منم که صدای گام آمدنش را انتظار می کشم.... ذهن من است که چون کبوتری بارها تمام این جاده را پرواز کرده... و حال آسمان تنگ است برای این کبوتر شاید.... از دور دستها بوی بهار می آید و چه کسی می داند سحر این جاده تک فصل را..؟! بی تو دلم گرفته دلم عجیب گرفته... حس می کنی....؟؟؟؟

هیچ نظری موجود نیست: